محل تبلیغات شما



 

جمعبندی

از

مسعود بهبودی

 

دنیایت پر از زخم روزگار است

اما

آنچنان خنده را در لبانت قاب گرفته ای

که گویی مشکلات خجلت زده از تو (شرمنده تو) هستند.

بخند که فردای دنیا از آن تو ست

حریف

 

۱

شادی حقیقی

همزاد کار است.

 

۲

کار = دیالک تیک زحمت و لذت

 

۳

لذت اصیل

لذت حاصل از زحمت است.

 

۴

سعدی

دیالک تیک زحمت و لذت

را

به

شکل دیالک تیک رنج و گنج

بسط داده است:

نابرده رنج

گنج میسر نمی شود

مزد آن گرفت

ـ جان برادر (قسم به جان برادر) ـ

که کار کرد.

 

جایزه نوبل موبل برای زباله های بند تنبانی

 

نرودا

 

درحال مرگ

همچنان که سرما در بَرَم می‌گرفت

دانستم که از تمام زندگی،

تنها تو را

تنها تو را پشت سر، جا گذاشته‌ام

دهانت روز و شبم

و پوستت یک جمهوری

که دولتِ بوسه‌های من، بنیانش نهاد.

در حال مرگ، کتاب‌ها و قلم‌ها

چونان گنجینه‌هایی بودند که بی تابانه پایان می‌گرفتند

و آن خانه‌ای که ما

من و تو، دستادستِ هم ساخته بودیم

از میانه رفت و هر چیزی رنگ نابودی گرفت

مگر چشمانِ تو

تنها نگاه توست در برابر این همه پوچی

تنها تلألو توست در برابر این همه خاموشی

و تنها عشق توست که سایه‌ها را در پشت نگه می‌دارد.

 

۱

سؤال سمج ما این بود که چرا طبقه حاکمه امپریالیستی

به اشعار نرودا

همرزم سالوادور النده

شهید شیلی

جایزه نوبل موبل می دهد؟

 

۲

چرا

حتی

راجع به زندگی اش فیلم می سازد

تحت عنوان پستچی؟

 

۳

بعد

گوشی دست مان امد

که

اشعار نرودا

همه از دم

بند تنبانی اند.

 

۴

ای دل غافل

چه هشیارند اجامر حاکم

و

چه تیزهوش اند

 

اندکی اندر باب خصایص فئودالی

 

من گل آفتاب گردان را

هیچگاه دوست نداشته ام اگرچه خیلی هم زیبا ست

حریفه شریفه

 

۱

یکی از مهم ترین خصایص فئودالی در مقیاس جهانی

خاطره سازی

خاطره نویسی

و

خاطره گویی

است.

 

۲

ما هم در رمان فئودالی دائی جان ناپلئون

با خاطره گویی خستگی ناپذیر

سر و کار پیدا می کنیم

 

۳

و

هم

در

برنامه تله ویزیونی نصرت الله نوح از امریکا

تحت عنوان

قرن ها شعر.

 

۴

نصرت الله

به

عوض تحلیل عشعار

به

نقل خاطرات شخصی با شعرا

می پردازد.

 

۵

این ضمنا

به معنی سلف سانترالیزاسیون (خود مرکزیت بخشی) این جماعت فلک زده است.

 

۶

این جماعت خیال می کنند که

خودشان

کانون کاینات

اند

 

۷

هر حرفی

چه شعر و چه نثر

می نویسند و می گویند

با

واژه مقدس من شروع می شود.

 

۸

خصیصه فئودالی مهم دیگر این جماعت

چیست؟ 

 

ادامه دارد.


 

جمعبندی

از

مسعود بهبودی

 

باشد روزی که آب و‌ نان به شرط ندهند و بیداد از دهان دادگری سخن نگوید و دانش، مرد و زن نشناسد."

بهرام بیضایی - پرده نئی

 

۱

این جملات بیضایی

به

چه معنی اند؟

 

۲

منظور از دادن مشروط آب و نان چیست؟

 

۳

دهنده ی اب و نان

کیست؟

 

۴

آب و نان

قبل از توزیع

تولید می شود.

 

۵

مولد اب و نان

توده مولد و زحمتکش است.

 

۶

بیضایی بسان آدم های عقب مانده حرف می زند

تا

آدم های عقب مانده از قافله فکر و فرهنگ

خیال کنند که او حرف های خیلی خیلی مهمی می زند.

 

۷

منظور از سخنگویی بیداد از دهان دادگر چیست؟

 

۸

منظور سخنگویی بیدادگر از دهان دادگر است؟

 

۹

منظور دادگر باطنا بیدادگر است؟

 

۱۰

چرا بیضایی صریح و روشن حرف نمی زند؟

 

۱۱

منظور از بی اعتنایی دانش به زن و مرد چیست؟

دانش که سوبژکت نیست تا نسبت به کسی بی اعتنا باشد.

 

۱۲

این جملات مبهم را می توان هزار جور تفسیر کرد.

 

۱۳

پیش به سوی تمرین و آموزش تکلم و تفکر و تحریر درست

به عوض عوامفریبی از طریق مبهم گویی

 

تفاوت تحلیل با توهین

 

۱

به نظر ایرانی جماعت

هر انتقادی ازهر کسی

توهین به او ست.

 

۲

بی انکه

حضرات

قادر به تمیز تحلیل از توهین باشند.

بی آنکه خود از توهین به روشنگر

پرهیز ورزند.

 

۳

یکی از دلایل این تصور باطل

در صورت حسن نیت

بی خبری از مفاهیم (خریت) است.

 

۴

به نظر حضرات

خر

فحش واژه است.

 

۵

ولی سرمایه دار و یا فئودال و یا اعیان و اشراف

فخر واژه.

 

۶

خر

گفتن به خر به نظر حضرات توهین به خر است.

با پوزش از خر که خر نیست.

 

۷

ما بخشی از سخنرانی های حریف را تحلیل کرده ایم.

 

۸

مثال:

حریف میگه:

ما از سرشت ویژه ایم.

 

۹

این جفنگ

اگر عرعر نیست

چیست؟

 

۱۰

ضمنا

بورژوازی

دیری است که به تجلیل از حریف

می پردازد.

 

۱۱

نماینده اولیگارشی در کشور حریف

از

حریف به عنوان رهبری بزرگ

تجلیل به عمل می آورد

و

به تخریب کس دیگر

کمر برمی بندد.

 

۱۲

کتابی در امریکا منتشر شده که جنایات چندین ده میلیونی کذایی سابق حریف

به

۷۰۰ هزار نفر تقلیل یافته است.

 

۱۳

این کتاب را عمویی

ترجمه کرده و راه تو ـ ده» منتشر کرده است.

 

۱۴

ضمنا

نظر این و ان راجع به کسی و یا چیزی

برای خوداندیشان که معیار نیست.

 

۱۵

خوداندیشان

آنقدر رشد کرده اند که هر کس و هر چیز را

زیر ذره بین تحلیل دیالک تیکی بگذارند

و

مستقلانه بسنجند.

 

۱۶

یکی از مهمترین دلایل شکست سوسیالیسم

حریفیسم

است.

 

۱۷

ضمنا

اگر کسی دنبال حقیقت عینی باشد

افکار را می چسبد و نه افراد را

 

طبقه حاکمه انگل استثمارگر و مبارزه در آن واحد در چندین سنگر

 

۱

عخبار شب

سایت ی راست است.

 

۲

ضمنا

من ـ زور از چپ چیست؟

 

۳

بر اساس چه معیار عینی و علمی می توان میان چپ و راست

تفاوت گذاشت؟

 

۴

حزب چپ واقعا چپ است؟

 

۵

عخبار شب را باید در ایینه عیران دیروز دید.

 

۶

بورژوازی انواع و اقسام متنوعی از سایت ها را تشکیل می دهد

تا طیف اجتماعی الوان معینی را مانی پولیزه کند

 

۷

حتی در رسانه ها

برای سنین مختلف

سایت مختلف تشکیل می دهد

چه رسد برای طبقات و اقشار اجتماعی مختلف

 

عجب تحلیلی

 

در جهان تصویری از استالین کشیدن به شکل خونخوارترین هیولا ولی در این فیلم و صحنه های کوتاه و زیبا کاملا مشخص است که او چقدر رهبر خاکی و مدرمی (مردمی) ای بوده.

سربازان جلوی او راه میروند در کنار او دست در جیب شلوارشان سیگار میکشند و سیگار را جلوی پای استالین خاموش میکنند، حالت و رفتارهای کسانی که در کنار استالین در این فیلم دیده میشوند نشاندهنده مردمی بودن او و دروغ بودن داستانها ردباره او.

درود به استالین و ارتش سرخش که جهان را و انسانیت را نجات دادن

حریف

 

۱

معیار حقیقت احکام چیست؟

 

۲

به قول خواجه شیراز

و کارل مارکس

معیار حقیقت

تجربه (پراتیک، عمل، آزمایش .)

است.

 

خوش بود

گر محک تجربه اید به میان

 

تا سیه روی شود

هر که در او غش باشد.

 

۳

برای ارزیابی استالین و هر کس دیگر

باید

اعمال و افکار او

را

زیر ذره بین تحلیل قرار داد

و

نه

فیلم های تهیه شده برای خرپروری را

 

۴

استالین همان خریت ها و خطاهای خطیر را مرتکب شده که حزب توده تحت رهبری کیانوری مرتکب شده است

و

برای هر دو بسیار گران تمام شده است.

 

۵

استالین به لحاظ خریت

مثل کیانوری بوده است.

 

۶

استالین بی خبر از الفبای مارکسیسم بوده است

درست بسان کیانوری

 

۷

مراجعه کنید به استالینیسم و تحلیل لاطائلات استالین

در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

 

سالگرد ⁧‫قتل احمد ميرعلايي‌‬⁩ است

 

احمد میرعلایی از مترجمانی است که برای نخستین بار فارسی زبانان را با نویسندگان بزرگی همچون بورخس، میلان درا، اکتاویو پاز، گراهام گرین و ویلیام گولدینگ آشنا کرده‌است. او طبع و ذوق فراوانی در ترجمه شعر داشت و ترجمه کتابهای سنگ آفتاب سرودهٔ اوکتاویو پاز و ایکور سرودهٔ گاوین بنتاک را می‌توان از بهترین آثار او در زمینه ترجمه شعر به شمار آورد.

 

۱

فوندامنتالیسم

بسان فاشیسم

مظهر خریت و خردستیزی است.

 

۲

کسانی که در ترورهای عیان و نهان این اجامر فوندامنتالیست و فاشیست و آنارشیست و آوانتوریست از بین رفته اند

به لحاظ جهان بینی تفاوت تعیین کننده ای با آنها نداشته اند

 

۳

مثلا کتاب هایی که حریف ترجمه کرده

چه بسا

چیزی جز تبلیغ خریت و خرافه در فرم اثر هنری نبوده اند.

 

۴

بدبختی خریت و خردستیزی

عجز از تشخیص هر» از بر»

و

سوء ظن بر هر» و بر»

و

ترور بر پایه سوء ظن بر هر» و بر»

بوده

است.

 

۵

امتحانش مجانی است:

شما پاراگراف هایی از همین کتب

منتشر کنید تا ما تحلیل کنیم

و

ببینید که محتوای آنها چیست.

 

۶

۹۹ در صد عرصه های تشکیل شعور

چه عرصه های فقهی، چه فلسفی و چه هنری

از

هزاران سال

در انحصار اعضای طبقات حاکمه برده دار و فئودال و بورژوازی است.

 

۷

حتی آثار منتشره از سوی احزاب کمونیست

چه بسا فئودالی اند

 

۸

فقط باید تحلیل شوند

تا

ماهیت طبقاتی شان معلوم شود.

 

۹

درد بی درمان این است

که

کسی در پی حقیقت نیست.

 

۱۰

همه

به هر بهانه ای

به عوام فریبی مشغولند

و

خرمن احسنت و مرحبای عوام الناس به اصطلاح تحصیلکرده شیک پوش تهی مغز را درو می کنند.

 

 

به کجای این طویله می توان آویخت پالان را؟


سعدی 

 

شمع بخواهد نشست

بازنشین ای غلام

روی تو دیدن به صبح

روز نماید تمام

 

مطرب یاران برفت ساقی مستان بخفت

شاهد ما برقرار مجلس ما بردوام

 

بلبل باغ سرای صبح نشان می‌دهد

وز در ایوان بخاست بانگ خروسان بام

 

ما به تو پرداختیم

خانه و هرچ اندر او ست

هر چه پسند شما ست

بر همه عالم حرام

 

خواهی ام آزاد کن

خواه قویتر ببند

مثل تو

صیاد

را

کس نگریزد ز دام

 

هر که در آتش نرفت بی‌خبر از سوز ما ست

سوخته داند که چیست پختن سودای خام

 

اولم اندیشه بود تا نشود نام زشت

فارغم اکنون ز سنگ

چون بشکستند جام

 

سعدی اگر نام و ننگ در سر او شد چه شد

مرد ره عشق نیست که‌ اش غم ننگ است و نام

 

پایان

 

۱

با خواندن و شنیدن این جور عشعار (عشعار غلط لملایی نیست، چیست؟) شیخ شیراز

بوده

که

کسروی

روشنگر شهید

از کوره به در می شد.

 

۲

غلام یعنی

پسر خردسال

پسری‌ که‌ موی‌ پشت‌ لبش‌دمیده‌ باشد.

 

۳

این زباله شعر ها

را

ملت بخت برگشته طویله جماران

هر رزو هزاران بار با صدای زیبای این و آن

می شنوند.

 

۴

بی دلیل نیست که مردهای طویله

مرد نیستند

یا

مفعول الدوله دیلمی

اند

و

یا

بچه باز حرفه ای اند.

 

۵

آدم حالش به هم می خورد.

 

ادامه

 

ویرایش و تحلیل

از

ربابه نون

 

۱

خانه  خالی
 بود 
و  خوان
 بی آب و نان

 

و

 آنچه

 بود،

 آش دهن سوزی

 نبود

 

این شب است، آری، شبی بس هولناک

لیک پشت تپه هم روزی نبود

 

باز ما ماندیم و شهر بی تپش

و آنچه کفتار است و گرگ و روبه است

 

 گاه می‌گویم:
 فغانی بر کشم»

باز می بینم صدایم کوته است

 

معنی تحت اللفظی:

هم

خانه

از 

سکنه

خالی بود

و

هم

سفره

از 

آب و نان.

 

آنچه

که

در

خانه و خوان

بود،

چیز به درد بخوری نبود.

 

شب هولناکی

بود.

 

پشت تپه هم اما روزی نبود.

 

سکنه خانه

ما 

هستیم 

و 

کفتارها و گرگ ها و روباه ها.

دلم می خواهد هواری بکشم.

ولی

چه کنم که صدایم کوتاه است

و 

به

جایی نمی رسد.

 

۲

خانه  خالی
 بود 
و  خوان
 بی آب و نان

 

این مصراع شعر اخوان جوان

به

لحاظ صنعت شعری

شاهکاری

است:

 

حرف خ» در واژه های خانه و خوان و خالی

شیوایی خاصی بدان بخشیده است

و

آدم

را

به

یاد بیت معروف زیر 

می اندازد:

 

خیزید و خز آرید که هنگام خزان است

باد خنک از جانب خوارزم وزان است.

 

۳

خانه  خالی
 بود 
و  خوان
 بی آب و نان

 

و

 آنچه

 بود،

 آش دهن سوزی

 نبود

 

اخوان جوان

در این بیت شعر

فقر مطلق کشور

را

تصور و تصویر می کند.

 

او

چیز امید انگیزی در دیدرس نمی بیند.

 

۴

این شب است، آری، شبی بس هولناک

لیک پشت تپه هم روزی نبود

 

اخوان جوان در زندان

نه

در

کشور 

چیزی جز ظلمت

 می بیند 

و 

نه 

در 

جهان.

 

پسیمیسم

(بدبینی)

تار و پود ذهن اخوان جوان

را

تسخیر کرده است

که

پس از پیروزی کودتا

همه گیر بوده است.

 

دلیل این پسیمیسم همه گیر

چه بوده است؟

 

۵

باز ما ماندیم و شهر بی تپش

و آنچه کفتار است و گرگ و روبه است

  

اخوان

برای تحقیر امثال خود و سکنه زنده کشور

آنها

را

با

جانوران معینی 

(کفتار و گرگ و روباه)

مورد مقایسه قرار می دهد.

 

این 

همان اخوانی

است

که

در

ستایش از گرگ و تحقیر سگ

شعری ترجمه کرده است.

 

همان گرگ محبوب

اکنون

منفور گشته است.

 

ما

در این بیت شعر

با

آنتی ناتورالیسم اخوان

اشنا می شویم.

 

این

اما

به

چه معنی است؟

 

۶

باز ما ماندیم و شهر بی تپش

و آنچه کفتار است و گرگ و روبه است

 

این

ضمنا

بدان معنی است

که

آنتی هومانیسم 

(توده ستیزی)

خواه و ناخواه

با

آنتی ناتورالیسم

(طبیعت ستیزی)

دست در دست می رود.

 

۷

 گاه می‌گویم:
 فغانی بر کشم»

باز می بینم صدایم کوته است

 

اکنون

از

جهان بینی» و میدان بینش اخوان جوان در زندان

پرده برمی افتد:

 

اخوان جوان

فقط

خود

را

به

عنوان کاره ای

می بیند.

 

یعنی

جهان 

را

در

شخص شخیص خویش

خلاصه می کند.

 

این بدان معنی است

که

ما

با

اگوسانتریسم (خود مرکزبینی) و اگوسانترالیسم (خود مرکز سازی) پسیمیستی

سر و کار داریم.

 

ادامه دارد.


 

 

پروفسور دکتر 

ولفگانگ ایشهورن

اریش هان
مانفرد پوشمن
روبرت شولتس
هورست تاوبرت

و

دهها تن دیگر
(۱۹۶۹)

برگردان
شین میم شین  

 

 

انگیزش

(موتیواسیون)

ادامه

 

 

۵۳

·    مسئله در رابطه با منافع فرق می کند.

·    البته فقط در صورتی که حرف از منافع سوبژکتیو در بین باشد.

·    حرف از منافعی در بین باشد که فرد بدان واقف شده است.

 

۵۴

·    این منافع به طرز خاصی آماجگرا هستند و می توانند به مثابه انگیزه عمل، وارد صحنه شوند.

 

۵۵

·    قضیه با آرزوها و تمایلات دقیقا تعیین شده نیز از همین قرار است.

 

۵۶

·    اما برعکس، ما نباید از احساسات، مثلا از عشق، کین، وفاداری، رضایت و غیره به عنوان انگیزه و یا محرکه عمل دم بزنیم.

·    برای اینکه آنها فاقد خصلت هدفمندند.

 

۵۷

·    احساسات، سمپاتی و آنتی پاتی نسبت به شخص معینی و یا پدیده معینی می توانند نیات و تصورات آماجی را به طرز تعیین کننده ای تحت تأثیر قرار دهند.

 

۵۸

·    احساسات، سمپاتی و آنتی پاتی نسبت به شخص معینی و یا پدیده معینی چه بسا بنیان مهمی برای انگیزه ها هستند.

 

۵۹

·    اما عشق به کار به عنوان مثال نمی تواند دلیل محرک بی واسطه ای برای کارآیی های (خدمات کاری) خوب باشد.

 

۶۰

·    تنها تمایل ناشی از تجربه، تمایل رشد یافته در رابطه تنگاتنگ شخصیت غنی ساز نسبت به کار در زمینه تحقق دوباره بخشیدن به این احساس و تجربه مجدد آن، تأثیر محرک دارد.

 

۶۱

·    در رابطه با اعتقادات و موضعگیری ها  نیز قضیه از همین قرار است.

 

۶۲

·    این نظر که در سیستم جامعه ای سوسیالیسم  میان منافع شخصی و منافع جامعه ای انطباق دم افزون وجود دارد، تأثیر انگیزشی بیواسطه بر موضع کسی نسبت به کار ندارد.

 

۶۳

·    این آماجگزاری مبتنی بر این درک در رابطه با اثرگذاری شخصی بر تشکیل انطباق  میان منافع شخصی و جامعه ای است که محرک علاقه به کار می گردد.  

 

ادامه دارد.


 

تحلیلی

از

ربابه نون

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  علی‌اکبر دهخدا

(۱۲۵۷ ـ ۱۳۳۴)

محل زندگی تهران، چهارمحال و بختیاری، وین، سوییس، استانبول

آثار

 لغت‌نامه دهخدا

امثال و حکم

 

 

۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/41

 

۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/47

 

۳

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/4193

 

۴

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/4202

 

۵

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/4216

 

۶

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/4221

 

۷

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/4224

 

۸

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/4241

 

۹

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/4249

 

۱۰

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/4257

 

ادامه دارد.


 

 

 

 

 

  علی‌اکبر دهخدا

(۱۲۵۷ ـ ۱۳۳۴)

محل زندگی تهران، چهارمحال و بختیاری، وین، سوییس، استانبول

آثار

 لغت‌نامه دهخدا

امثال و حکم

 

تحلیلی

از

ربابه نون

 

۱

 

صد بار نگفتم که خیال تو محال است

تا نیمی از این طایفه محبوس جوال است

ظاهر شود اسلام در این قوم، خیال است

 

هی باز بزن حرف پراکنده،

 آکبلای

هستی تو چه یک دنده و یک پهلو، آکبلای

 

معنی تحت اللفظی:

من بارها به تو گفتم که تحقق ایدئال های تو محال است.

چون تا زمانی که ن جامعه زندانی گونی اند،

ماهیت اسلام

به

 این جماعت 

آشکار نخواهد گشت.

 

تو

اما

از 

فرط یک پهلویی و یک دندگی

به

پرت و پلا  گویی

ادامه می دهی.

 

دهخدا

در این بند شعر

آکبلای

(روشنگران)

را

به

طنز

مورد خطاب قرار می دهد

و

ضمنا

به

انتقاد اجتماعی

ادامه می دهد:

 

۲

صد بار نگفتم که خیال تو محال است

 

منظور دهخدا از خیال،

ایدئال

است.

 

ایدئال انقلابی

است.

 

دهخدا

در این مصراع شعر

دیالک تیک اوتوپی و واقعیت

را

به

شکل دیالک تیک خیال و رئال بسط می دهد

و

رئالیته گشتن ایدئآلیته

را

محال می داند.

 

چرا و به چه دلیل؟

 

۳

تا نیمی از این طایفه محبوس جوال است

ظاهر شود اسلام در این قوم، خیال است

 

دلیل محالیت (محال بودن) واقعیت یابی ایدئال های روشنگری

ناشناخته ماندن ماهیت اسلام

است.

 

آنچه

که

خرافی 

جلوه گر می شود،

از سر تا پا

علمی

است.

 

اسلام 

(و ادیان بزرگ دیگر)

ماهیتا

انقلابی

است.

 

اسلام

به

مثابه ایده ئولوژی فرماسیون اقتصادی برده داری

به

توسعه نیروهای مولده

مدد رسانده است

و

جامعه بشری

را

به

جلو برده است.

 

درک ماهیت اسلام

یعنی

درک قوانین و قانونمندی های عینی جامعه بشری.

 

دهخدا

خود

بیشک

به

محتوای معنوی شعر خود

وقوف ندارد.

 

ولی

وقوف و عدم وقوف شاعر به معنای شعرش

تعیین کننده

نیست.

 

دلیل امکان ناپذیری ظاهر گشتن اسلام به این قوم

به

نظر دهخدا

انقیاد نصف جمعیت کشور

(ن)

است.

 

دهخدا

برای توضیح تصویرمند انقیاد ن

از

مفهوم حبس در جوال

بهره برمی گیرد.

 

جوال

گونی ضخیمی برای  حمل مثلا زباله های تر و تازه

است.

 

طنز دهخدا

خیلی قوی 

است.

 

حبس نصف جمعیت کشور در جوال

ضمنا

به

معنی زباله کردن و زباله تلقی کردن ن

است.

 

۴

صد بار نگفتم که خیال تو محال است

 

تا نیمی از این طایفه محبوس جوال است

ظاهر شود اسلام در این قوم، خیال است

 

دهخدا در این بند شعر

دلیل محالیت تحقق ایدئال های انقلابی

را

در

خرافه حجاب ن

می داند.

 

ضمنا

کشف حجاب و کشف ماهیت اسلام

را

پیش شرط تحقق ایدئال های انقلابی می داند.

 

یعنی

توسعه جامعه

را

در

 گرو توسعه شناخت و شعور

می داند.

 

بر اساس همین طرز نگرش بوده

که

دهخدا

در حوالی سال ۱۳۳۰

جنبش مبارزه با بیسوادی

را

با 

ارسال پیامی به ملت ایران

پدید می آورد.

 

بنا بر پیام دهخدا

هر

باسوادی

باید در جهت سوادآموزی به بی سوادی 

اکتیو شود.

 

 

این پیام دهخدا

مورد استقبال عظیم از سوی حزب بزرگ توده قرار می گیرد.

 

در نتیجه هزاران کلاس مبارزه با بیسوادی در هر گوشه و کنار کشور تشکیل می گردد

و

 

بقایی کثافت

نامه ای سرشته به تحقیر و توهین 

 به 

دهخدا 

می نویسد

و

او

را

پیر مرد

یعنی پیر خرفت و خر

خطاب می کند.

 

البته دهخدا هم جواب بقایی کثافت را درجا می دهد:

من عمری خدمت پیران کرده ام

و

اکنون

در

ایام پیری

نیازی به پند جوانان ندارم.»

(نقل به مضمون)

 

۵

هی باز بزن حرف پراکنده،

 آکبلای

هستی تو چه یک دنده و یک پهلو، آکبلای

 

مشخصه روشنگران در این شعر دهخدا

اما

پیگیری سرسختانه آنها در امر روشنگری

است

که

بی اعتنا به پند این و آن

به

روشنگری

ادامه می دهند.

 

ادامه دارد.

 


 

شین میم شین

 

نه اندیشه مادرزاد وجود دارد

و

نه اندیشیدن مادرزادی.

اندیشیدن

را

باید مثل هرعلم،

در روندی دشوار فراگرفت.

 

شیخ سعدی

(۱۱۸۴ ـ ۱۲۸۳ و یا ۱۲۹۱)

(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص ۱۵ ـ ۲۲)

 

حکایت سوم

 

۱

   دلیر آمدی سعدیا، در سخن

چو تیغت به دست است، فتحی بکن

 

معنی تحت اللفظی:

سعدی

در عرصه سخن

خیلی گستاخ گشتی.

 

حالا

که

تیغ سخن را در دست داری،

فتحی

هم

بکن.

 

سعدی

در این بیت شعر،

خود

را

سرداری در میدان مبارزه ایده ئولوژیکی استنباط می کند.

سرداری مسلح به تیغ سخن

و

قادر به فتح سنگرهای ایده ئولوژیکی دشمن.

 

این بدان معنی است

که

سعدی

به

فرم ایده ئولوژیکی مبارزه واقف است.

 

۲

بگو آنچه دانی،

که

حق،

گفته

 به

نه

رشوت ستانی

و

 نه

عشوه ده

 

معنی تحت اللفظی:

هر چه می دانی، بگو.

گفتن حق

بهتر از نگفتن آن است.

 

به ویژه توسط تو

که

نه

رشوه خوری

و

نه

عشوه فروش.

 

سعدی

در این بیت شعر

دیالک تیک رشوه و عشوه

را

توسعه می دهد.

 

اما

منظور شیخ از عشوه دهی چیست؟

 

عشوه

ضمنا

به

معنی انجام کاری، بدون استفاده از زبان است.

 

منظور سعدی

هم

همین است:

سعدی

نمی تواند اندیشه اش را تبیین ندارد.

 

برای اینکه خداوند سخن

است.

 

یعنی

به

لحاظ بضاعت مفهومی

کم و کسری ندارد.

 

رشوه

هم

با

عشوه

رابطه دیالک تیکی

دارد:

رشوه برای تحمیل سکوت (کتمان اندیشه ای) به کسی داده می شود.

است.

 

رشوه

حق السکوت

است.

 

ولی

عشوه

برای تحمل داوطلبانه سکوت

است.

 

برای پرهیز از تبیین اندیشه

است.

 

سوبژکت رشوه

بیگانه ای است

ولی

سوبژکت عشوه

خود فرد

است.

 

در

عشوه

اندیشه جامه عمل می پوشد،

بدون اینکه جامه کلام بپوشد.

  

 

در

رشوه

کس دیگری می خواهد که فرد مورد نظر سکوت کند.

 

در

عشوه

خود فرد مورد نظر

داوطلبانه سکوت می کند

و

به

عوض سخن

عمل می کند:

ناز می کند

و

عشوه می ریزد.

 

ادامه دارد.


 

ویرایش و تحلیل

از

ربابه نون


جستاخیز ملی 

غلامعلی لقایی

 

ز بس برگشته اینجا چیز ملی

بود هر گوشه رستاخیز ملی

 

توجه کن که شلوارت نماند

گرو بر روی رخت آویز ملی

 

کلاهت را نچسبی

 گر دودستی

ربایند از تو با یک خیز ملی 

 

ز بیکاری بشین در پای دیوار

بزن چرت غرورآمیز ملی

 

بگو: 

قانون»

 ولی

 بپا که یکهو

نری آن تو، به دستاویز ملی

 

حریف آب 

تو

 را 

هم 

پولکی کرد

به نام چشمه و کاریز ملی

 

اگر دیدی که جیبت گشته خالی

تشکر کن از این واریز ملی

 

مکن حیرت اگر بینی در این باغ

شلنگ و جفت و جستاخیز ملی 

 

که بلعد رند ملی در بزنگاه

خیار ملی از جالیز ملی

 

مکن از رشوه ملی تغافل

چو بنشستی به پشت میز ملی 

 

ز من بشنو حذر کن تا توانی

ز چشم حیز یعنی چیز ملی!

 

پایان

ادامه دارد.

 


 

سایه های شب

فریدون توللی

 

ویرایش و تحلیل

از

ربابه نون

 

 

جغد می خواند و کابوس ِ شب از وحشت ِ خویش

چشمها دوخته بر شعله ی شمعی بی نور

 

باد می غرد و می آورد آهسته به گوش

ناله ی جانوری گرسنه از جنگل ِ دور

 

آسمان تیره و سنگین چو یکی پاره ی سرب

می فشارد شب ِ هول افکن و بیم افزا را

 

می کشد دست، شب تیره به دیوار ِ جهان

تا مگر باز کند "روزنه ی فردا " را

 

می خورد گاه، یکی شاخه ی خشکیده به شاخ

وندر آن ظمت ِ شب می گسلد بند ِ سکوت

 

استخوان می شکند مرگ

 تو گویی

 ز حیات

یا تنی مرده، تکان می خورد اندر تابوت

 

خسته از طول ِ شب و رنج بیابان، 

شبگرد

رفته در پای یکی کلبه ی فرسوده به خواب

 

چپق از دست رها کرده و بس اختر ِ سرخ

که روان در کف ِ باد است ز هر سو به شتاب

 

گاه، آوای مناجات ِ ضعیفی از دور

می زداید ز دل ِ غمزده زنگار ِ فسوس

 

می کند پارس سگی بر شبحی هول انگیز

خفته ای می جهد از خواب ز گلبانگ ِ خروس

 

در پلاسی سیه، آنجا به تبی گرم و سیاه

تن رها کرده و جان می سپرد بیماری

 

باد می نالد و در پت پت ِ غمگین ِ چراغ

سایه ی مرگ، نمایان شده بر دیواری

 

کودکی خفته، ز رؤیای شگفتی در خواب

آنچه از دایه شنیده است، به چشمش شده راست  

 

غولی آویخته دم بر در ِ غاری تاریک

می زند نعره که این بچه ی لجباز کجاست !؟»

 

گاه، در خش خش ِ پر همهمه ی برگ ِ درخت

رهزنی می جهد از گوشه ی دیوار به زیر

 

مادری می پرد از گریه ی طفلی از خواب

کودکی می مکد آهسته ز ی شیر

 

می جهد گاه، شهابی ز دل ِ سرد ِ سپهر

چون گمانی به دلی یا به سری سودایی

 

یا یکی قطره ی لغزنده و سوزان ِ سرشک

که تراوش کند از دیده ی نابینایی

 

در دل ِ تیره ی اصطبل، ستوری رنجور

می کشد شیهه و سم می زند آهسته به خاک

 

هیکلی می رود از گوشه ی باغی تاریک

روبهی می جهد از روزن ِ گوری نمناک

 

گاه، نالان ز بُن ِ کوچه، گدایی بیدار

سرفه ای می کند از رفتن پایی موهوم

 

شیونی گرم به پا می شود از خانه ی دور

آتشی سرد برون می جهد از خنده ی بوم

 

دور، آنجا به سر کوه، یکی شعله ی سرخ

می زند چشمک و می افسردش گاه شرار

 

اهرمن بسته مگر دیده به تاریکی شب

یا ستاره است که خون می دودش بر رخسار؟

 

دختری، گاه ز بی تابی ِ عشقی جانسوز

می شکافد دل ِ شب را به قدم های خموش

 

سایه ای زیر ِ بلوطی کهن، اندر خم ِ راه

دست می گیرد و می افشردش در آغوش

 

گاه، زندانی ِ فرسوده ای از محنت و رنج

می کشد نیمشبان رشته ی ناقوس ِ سکوت

 

می رود شیون ِ ماتم زده ای تا به سپهر

می شود زاری ِ دلسوخته ای تا ملکوت

 

شاعری، در بر ِ شمعی، سر ِ شوریده به دست

می زند خط به سر ِ بیتی و می خواند باز

 

چشم ِ افسونگری از موج ِ غم آلود ِ خیال

می درخشد به ضمیرش، چو یکی چشمه ی راز

 

گاه، آهنگ ِ غم انگیز ِ سه تاری آرام

می کند قصه ز بیتابی ِ دلباخته ای

 

یا که در شرشر ِ خواب آور ِ جوی از سر ِ بید

می زند نغمه به تاریکی ِ شب فاخته ای

 

در یکی حجره ی آراسته، در نور ِ بنفش

سیر و آسوده فروخفته توانگر به پرند

 

لیک در حسرت ِ نان، گرسنه، بر توده ی کاه

جوع، دل می گزدش در شب ِ تاریک و بلند

 

گاه، شیطان ز سیه کاری ِ خود سر خوش و مست

دل تهی می کند از قهقهه ای ناهنجار

 

رعد می غرد و می پیچدش آواز به کوه

برق می خندد و می ریزدش از خنده شرار

 

نرم نرمک، ز درخشندگی ِ اختر ِ صبح

می رود مستی و می کاهدش از رونق و تاب

 

می شود سینه ی شب باز، چو دودی ز نسیم

می شود پرده ی غم دور، چو بادی ز سراب

 

ناگه از کوره ی خورشید یکی اخگر ِ سرخ

می پرد موج ن بر سر ِ کهسار ِ کبود

 

کبک می خواند و شب می رود آهسته به راه

صبح می خندد و قو می رود آهسته به رود.

 

پایان

ادامه دارد.

 


 

جمعبندی

از

مسعود بهبودی

 

ذهن

آیینه عین است

و

آسمان

آیینه زمین

 

۱

جنت

در

صور متنوع

واقعا

در زمین وجود داشته است

 

۲

جنت

اما

به

جهنم

استحاله یافته است

 

۳

جهنمی

که

به صورت نطفه

در بطن جنت

رشد کرده است و آن را نفی کرده است.

 

۴

جهنمی که در پله متعالی توسعه جامعه بشری

به نوبه خود

نفی خواهد شد

و

به

جنت

با

کیفیت متعالی تری

استحاله خواهد یافت

 

۵

قانون دیالک تیک نفی نفی همین است:

 

نافی منفور اول

خود

منفور خواهد شد

و

به نوبه خود

نفی خواهد شد.

 

۶

نفی

به

قول هگل

همیشه معین است

 

۷

نفی

همیشه

نفی دیالک تیکی است

و

نه

نفی مکانیکی

خرکی

کی

 

۸

تراژدی های روانسوز یونان باستان

در سوگ کمونیسم آغازین

(جنت واقعا موجود در زمین غمین)

بوده اند.

 

۹

و جامعه طبقاتی

مثلا فرماسیون برده داری

جهنم واقعا موجود بوده است.

 

۱۰

جنت و جهنم از زمین به آسمان

رفته اند

از عین به ذهن رفته اند.

مریم بهاری

من مریم هستم

نوه آبا

هدفم از ایجاد این پیج

آشنا نمودن شما با تهران قدیم است من و آبا شما را میبریم توی کوچه پس کوچه های تهران قدیم داخل خانه های قدیمی شصت یا هفتاد سال قبل .

ماجراهای منو آبا را دنبال کنید تا خودرا درطهران قدیم سوار ماشین دودی، باغ طوطی، کافه نادری، قنادی یاس بهارستان بیابید.

 

۱

ما با اثری از مریم بهاری

چند ساعت قبل آشنا شده ایم

و

ارزیابی مان در حد چند سطری است که از قصه ای از قصص او خوانده ایم.

 

۲

مریم بهاری

به

نظر ما

از سر تا پا

نویسنده است.

 

۳

به عبارت دقیقتر

هنرمند است.

 

۴

هنر یکی از فرم های متنوع شناخت و شعور است.

 

۵

هنر

مثل علم (فیزیک، شیمی، ریاضی، بیولوژی و غیره) است که فرم دیگری از شناخت و شعور است

 

۶

هنر

مثل فلسفه است که فرم دیگری از شناخت و شعور است

 

۷

هنر

مثل فقه و یا تئولوژی و یا میتولوژی (علم الاساطیر) است که فرم دیگری از شناخت و شعور است

 

۸

تفاوت اثر هرنی با اثر علمی و فقهی و فلسفی

چیست؟

 

۹

شیمیست می تواند

چیزهایی شبیه همین حرف های مریم بزند:

پیج من برای آشناسازی شما با طرز تشکیل آب و نان و خر و خربزه و خرما و غیره است.

 

۱۰

هنرمند

اما

نمی تواند پیشاپیش بداند که اثر هنری اش چه خواهد بود.

البته اگر هنرمند باشد و نه مدعی هنرمندی.

چون هر گردی گردو نیست.

هر مدعی شاعری

شاعر نیست

هر چیز منظوم

شعر نیست.

 

۱۱

اثر هنری

اصولا و اساسا

خودجوش است ونه حساب شده و پیشاپیش تعیین شده و آگاهانه.

 

۱۲

کسی برای یادآوری و معرفی شهری و یا روستایی و یا کسی و چیزی

قصه نمی نویسد

شعر نمی سراید

نقاشی نمی کشد

تندیس نمی سازد

تصنیف نمی سازد

ترانه نمی خواند

تاز نمی زند.

 

در غیر این صورت

اثرش

سلب هنریت

می شود.

 

چیزی سفارشی می شود

 

چیزی صنعتی و فنی می شود.

 

تندیس ساز به کوزه گر

تنزل می یابد.

 

نویسنده به عریضه نویس تنزل می یابد.

 

۱۳

آثار هنری به هنرمند

تحمیل می شوند.

 

یعنی به دلخواه

تشکیل نمی یابند.

 

۱۴

شاعر اگر شعری را نسراید

شاید جنون بگیرد.

 

۱۵

فرق شاعر با شارلاتان همین جا ست.

 

۱۶

فرق قصه نویس با عریضه نویس همین جا ست.

 

۱۷

این روح دستخوش آشوب هنرمند است که او را به نوشتن برمی انگیزد.

 

۱۸

قصه او

تقطیر محتوای تلنبار شده ی روح دستخوش جوش و خروش و غلیان و فوران و آشوب است

 

۱۹

عظمت و اهمیت آثار هنری هم همین جا ست.

 

۲۰

در آثار هنری طبیعت و جامعه و انسان

بازتولید هنری می شوند.

 

۲۱

تندیس نیما

چیزی بیشتر از نیما ست.

 

۲۲

تدیس نیما = نیما + نتیجه انعکاس نیما در آیینه روح هنرمند تندیس ساز

 

۲۳

تندیس نیما = بازتولید نیما در فرم هنری اش است

چیزی بیش از نیما ست

 

۲۴

خلایق خیال می کنند که قصه برای تفنن تحریر می یابد و خوانده می شود

به همین دلیل زیر شعرو قصه و تندیس و نقاشی و ترانه

می نویسند

هورا

لذت بردیم

بروید آثار هنرمندان دیگر را بخوانید تا علامه شوید

مارک تواین

من دوست ندارم خودم را درگیر مسئله بهشت یا جهنم بکنم.

چون در هر دو قسمت دوستان خوبی دارم

۱

منظور از مفاهیم جنت و جهنم چیست؟

 

۲

مفاهیم اصلا چیستند و چگونه تشکیل می شوند؟

 

۳

مثال:

مقهوم کرگدن، درخت، دختر و الی آخر

چگونه تشکیل شده اند؟

 

۴

بنی آدم

نرگس و نیر و مهین و میترا و غیره را دیده

خصوصیات و مشخصات منحصر به فرد آنها را مورد صرفنظر قرار داده

و

وجه مشترک آنها را جدا کرده و بدان بلافاصله نام داده است:

مفهوم دختر به زبان فارسی و گرل به زبان انگلیسی و گیز به زبان آذری و .

 

مفهوم

محتوای این اسامی به زبان های مختلف

است.

 

۵

یعنی میان واژه و مفهوم

رابطه فرم و محتوا (ظرف و مظروف) برقرار است.

 

۶

فرم و یا اسم و یا نام

مادی

است.

روی کاغذ می نشیند. دیده می شود. شنیده می شود و .

 

۷

مفهوم

اما مجرد است

انتزاعی است.

فکری است و نه مادی.

نامرئی است

نامحسوس است.

فقط در ذهن ما وجود دارد.

 

۸

برای رسیدن از مفهوم مجرد و انتزاعی دختر به دختران مادی و عینی و مشخص

باید از ذهن بدر شد و به عالم واقع خارج از ذهن آمد و با نرگس و نیر و مهین و میترا و غیره آشنا شد.

 

۹

جنت و جهنم نیز مفاهیم اند که جامه واژه پوشیده اند.

 

۱۰

اگر طرز تشکیل مفهوم دختر را فهمیدیم

اکنون باید پرسید

مفاهیم جنت و جهنم

چگونه تشکیل شده اند؟

 

 

اکبر درویش

 

ما را ببخشایید

درد نان داشتیم

که نتوانستیم

درد ایمان داشته باشیم

 

۱

بخشایش

و

بخشودن

به معنی در گذشتن از جرم و گناه و تقصیر کسی و عفو او ست.

 

۲

در این شعر درویش

دیالک تیک نان و ایمان

مطرح می شود.

 

۳

دیالک تیک نان و ایمان

فرمی از بسط دیالک تیک ماده و روح و یا وجود و شعور است.

 

۴

شعور و یا روح چیست؟

 

۵

شعور

انعکاس (عکس اندازی) وجود است.

 

۶

انعکاس (عکس اندازی و عکس برداری)

خاصیت ماده و یا وجود است. (ولادیمیر لنین، حکیم پرولتاریا)

 

۷

این بدان معنی است که همه چیزهای هستی از ذره تا کاینات

آیینه یکدیگرند و در همدیگر منعکس می شوند.

 

۸

تئوری انعکاس

یکی از مهم ترین تئوری های مارکسیسم ـ لنینیسم (ایده ئولوژی پرولتاریا) است.

 

۹

در هلند

پروفسور فیلسوفی روی این تئوری

سال های سال است که کار می کند.

 

۱۰

وجودی

نمی تواند بدون شعور درخور خود وجود داشته باشد

و

شعوری نمی تواند بدون وجود درخور خود

وجود داشته باشد.

 

۱۱

یعنی

نان

خواه و ناخواه

با

ایمان درخور خود

همراه است.

 

۱۲

در وجود شعور (مثلا ایمان، اندیشه، تصورات، خرافات، توهمات، ایده ئولوژی) در تک تک افراد جامعه بحثی نیست.

 

۱۳

بحث بر سر فرق و تفاوت و تضاد انواع شعور است.

 

۱۴

فویرباخ می گفت:

ایمان کاخ نشینان با ایمان کوخ نشینان

تفاوت دارد.

 

۱۵

راست می گفت:

برای اینکه

طرز تهیه نان در کاخ با طرز تهیه نان در کوخ

تفاوت دارد.

 

۱۶

محتوای ایمان

را

طرز تهیه نان

یعنی

جایگاه افراد در جامعه

یعنی

تعلقات طبقاتی افراد

تعیین می کند.

 

۱۷

فریب ظواهر امور را نباید خورد

 

۱۸

ایمان اربابان جماران نشین

با

ایمان دهاقین و پیشه وران و پرولتاریا

یکی نیست

جمعبندی

از

مسعود بهبودی

تفاوت از تحلیل تا توهین و یا تحقیر

از زمین تا آسمان است.

 

۱

ممنون.

توهین نیست.

 

۲

تحلیل است.

 

۳

ما کسی نیستیم که به کسی توهین کنیم.

 

۴

جامعه را واقعا هم طویله کرده اند.

 

۵

وظیفه اکید روشنگری نیشتر زدن و بیدار کردن است

و

نه ماستمالی کردن و خودفریبی و همنوع فریبی.

 

۶

همه انسان ها

بدون استثناء

برابرند و خواهرند و برادرند

و

در

رگ کسی

خون دیگری

جریان ندارد.

 

۷

باید ببینیم که دلیل این حماقت اخوان چیست؟

 

۸

چرا به این روز افتاده است؟

جناب هپروتی توده ای.

مش قباد

 

۱

اولا

رضا رخشان

بی کم ترین تردید توده ای نبوده و نیست.

 

۲

ثانیا

هپروتی

نمی تواند

توده ای

باشد

 

۳

برای اینکه خر ترین توده ای

از علامه ترین علامه های طبقات انگل

خردمندتر است.

 

۴

ثالثا

مش قباد

توده ای بودن

نه

ننگ انگیز

بلکه فخر انگیز است.

 

۵

حتی به قول شایگان

از وکلای مدافع و از اعضای جبهه به اصطلاح ملی و بورژوازی

در بیدادگاه کودتاچیان

حزب توده مجمع شریف ترین و فرزانه ترین فرزندان این آب و خاک

بوده است.

 

۶

رابعا

توده ای ها در خاوران جماران

و یا در دل و روده کفتاران اند و نه در جامعه و جهان.

 

۷

ما گشته ایم

نبود.

 

۸

اگر تو

توده ای

پیدا کردی

ما را هم خبر کن

تا

بر او نماز بریم.

تو اصلا نمی دانی فحش به چه معنی است.

 

۱

تو

تفکر مفهومی

را

واژه بازی جا می زنی.

 

۲

حالا زورت را بزن و بگو واژه چیست؟

 

۳

از کجا می آید؟

 

۴

چگونه تشکیل می شود؟

 

۵

جامعه را مشتی شپشو به طویله تبدیل کرده اند.

 

۶

عرعر جای اندیشه را گرفته است.

هی مشد ایلناز.

 

۱

تفکر مفهومی است

بیسواد

 

و

نه بازی با واژه ها.

۲

بازی با واژه ها کسب و کار امثال تو ست.

 

۳

نه

کسب و کار سگان توده

 

۴

تفکر

یا

تفکر مفهومی

است

و

یا

عرعر

است.

 

به قول مش ایمانوئل کانت.

رسول روشنگری.

دوبیتی

علی پاشایی

 

مرا گوئی که از غم آفریدند

به چشمانی پر از نم آفریدند

 

چنان غم بادلم مأنوس گشته

که گوئی هردو باهم آفریدند.

 

۱

خیلی زیبا ست.

 

۲

ولی

غم

به تنهایی

وجود ندارد

تا کسی از غم بی غل و غش

تشکیل یابد.

 

۳

سعدی

هم

می دانست:

 

جور دشمن چه کند گر نکشد طالب دوست

گنج و مار

و

گل و خار

و

غم و شادی

به هم اند.

 

۴

یعنی

تار و پود هستی

دیالک تیکی است.

ویوا سعدی

 

۵

ضمنا

غم و شادی

ثانوی اند و نه اولین.

قبل از همه

معلول اند و نه علت.

 

۶

یعنی

دیالک تیکی از علت و معلول

در بین است:

مثال:

 

الف

انقلابی پیروز می شود (علت)

توده شاد می گردد (معلول)

 

ب

انقلابی شکست می خورد و عن گلاب می شود (علت)

توده غم می خورد (معلول)

 

۷

شادی و غم

انعکاس شرایط مادی شادی انگیز و غم انگیز اند.

 

۸

چنان غم بادلم مأنوس گشته

که گوئی هردو باهم آفریدند.

 

اینهم محال است:

چون دل (ضمیر)

آیینه است که شرایط غم انگیز و شادی انگیز در آن عکس می اندازند

عکسی که غم و یا شادی نامیده می شود

اکبر درویش

 

به تمام زبان های دنیا

سکوت کرده ام

لب هایم را دوخته ام

به اعتراض نشسته ام

 

۱

مفهوم سکوت به همه زبان های دنیا»

خیلی ژرف، پرمعنی و زیبا ست.

 

چرا و به چه دلیل؟

طبقاتی

و

نه طبقاطی.

 

۱

طبقاتی

صفت ساخته شده از طبقه است.

 

۲

طبقاطی

بی معنی است.

 

۳

طرز تبیین

از عناصر فرمال است

و ربطی به محتوا ندارد.

 

۴

محتوای شعر اندیشه است و اندیشه چیزی طبقاتی است.

 

۵

پروین کلیه قصص قرآن را به نظم کشیده است.

 

۶

محتوای این قصص همان است که بوده است و دست نخورده مانده است.

 

۷

محتوای قصه یوسف و زلیخا

عشق است.

البته ما نخوانده ایم

شنیده ایم

اشاره ای به دلیل ویرایش و دگر نویسی ما

 

۱

راستش را بخواهید

ما برای خاطر خودمان به اصطلاح ویرایش می کنیم.

نه برای این و ان.

ما به این دلیل به طرز دیگری می نویسیم تا بهتر و با دقت بیشتر خوانده باشیم.

 

۲

ما نویسنده و شاعر و هنرمند خوب نداشته ایم

تا

جامعه

در

آیینه آثارشان

به

خودشناسی

برسد.

۳

اهل قلم ما

طبیعی

نیستند

تصنعی اند.

تازه

اگر

تقلبی

نباشند.

 

۴

شعرا و نویسندگان انگشت شمار ما

خیال می کنند که باید واعظ باشند

و

رهبر و رهنما و مرشد و مراد خلایق باشند.

 

۵

به
 همین دلیل

و

با 
همین تصورات و توهمات

هارت و پورت 
می کنند.

 

۶

شعر

نتیجتا 
به
 شعار
 تبدیل می شود

و

قصه 
به 
موعظه

 

۷

یعنی همه چیز

طبیعیت (ناتورالیته) خود 
را

و

حتی واقعیت (رئالیته) خود

را

از دست می دهد

و

زباله می شود.

باید سعی کنیم زباله ساز نباشیم

مریم

 

۱

آدمیان

در خطه اختیار مطلق

زندگی و کار نمی کنند

تا

بتوانند

این بکنند و آن نکنند.

 

۲

آدمیان

در منگنه دیالک تیک جبر و اختیار

زندگی و کار می کنند.

 

۳

ای بسا کارها

که بی اختیار انجام می یابند.

 

۴

ای بسا کارها

که

به

آدمیان تحمیل می شود.

 

۵

یعنی اگر مختار می بودند

انجام نمی دادند.

 

۶

ای بسا کارها

که

تحت فشار جبر عینی

انجام می یابند.

 

۷

روایت کرده اند

که

علی

امیر المؤمنین

شباهنگام

در برهوت

لب چاه های کور می نشست

با

چاه

حرف می زد

و

می گریست.

 

۸

احساس شرم و پشیمانی می کرد از کارهای جبری خویش

۹

شرم کردن

خصصه ای انقلابی است.
(مارکس)

 

۱۰

مرتجعین

قادر به شرم کردن نیستند.




 

ناسیونالیسم عصر نولیبرالیسم، تابع گرا است

مش ناصر برین

 

۱

اولا عصر نئولیبرالیسم

خرافه ای بیش نیست.

 

۲

عصر چیست؟

 

۳

عصر = دوران =

 

مریم بهاری

 

ویرایش

از

مسعود بهبودی

 

جلوی آینه قدی ایستاده بودم 

و 

از

نگاه کردن به خود

 لذت می بردم.

 

اگر خدا بخواهد 

 امروز،

 اولین روزی میشه که .

 

این جمله آغازین قصه مریم بهاری

است

و

فی نفسه

شاهکاری

است.

 

چرا و به چه دلیل؟

 

۱

جلوی آینه قدی ایستاده بودم 

و 

از

نگاه کردن به خود

 لذت می بردم.

 

این

 سخن دختر نوجوانی 

(تین ای جری)

است

در

جامعه ای

کپک زده، کهنه، از سر تا پا سنتی و فئودالی - قرون وسطایی.

 

دخترک 

جلوی آینه قدی

ایستاده

و

سراپای خود

را

تماشا و ارزیابی کرده است.

 

یعنی

خویشتن خویش

را

موضوع بررسی 

قرار داده است

و

لذت برده است.

 

شناخت

خواه شناخت محیط خویش و خواه شناخت خویشتن خویش

منبع لذت اصیلی

است.

 

چرا و به چه دلیل؟

 

۲

جلوی آینه قدی ایستاده بودم 

و 

از

نگاه کردن به خود

 لذت می بردم.

برای پیدا کردن پاسخ به این پرسش

باید پرسید:

شناخت چیزی

 به چه معنی است

و

چگونه میسر می شود؟

 

برای شناخت هر چیز

چاره ای

جز تجزیه و تحلیل و ترکیب (آنالیز و سنتز) آن چیز

وجود ندارد.

 

مثال:

هر بیولوگی (زیست شناسی) و شیمیستی (کیمیاگری) برای شناخت هر چیزی

نخست آن را تجزیه می کند.

یعنی

اجزای متشکله اش را از یکدیگر جدا می کند.

 

بعد

آنها

را

جزء به جزء

مورد تحلیل قرار می دهد.

 

بعد

نتایج حاصله

را

ترکیب می کند

و

نتیجه نهایی حاصله

را

اعلام می دارد.

 

یعنی

به

شناخت آن چیز نایل می آید.

 

۳

جلوی آینه قدی ایستاده بودم 

 

و 

 

از

 

نگاه کردن به خود

 

 لذت می بردم.

 

دخترک

جلوی آیینه قدی

با

خویشتن خویش

همین کار بیولوگ و یا شیمیست

را

کرده است

و

لذت

نتیجه کار

 است.

 

کار دخترک

اما

نه

کار مادی و یدی و جسمانی

بلکه

کار فکری 

بوده است.

 

فرق

هم

نمی کند.

 

کار

چه کار مادی، چه کار فکری و چه کار هنری (مثلا همین قصه نویسی)

سرچشمه

لذت

است.

 

چرا و به چه دلیل؟

 

۴

جلوی آینه قدی ایستاده بودم 

و 

از

نگاه کردن به خود

 لذت می بردم.

 

تصور باطلی 

است

اگر

کسی 

خیال کند

که

دلیل لذت دخترک

ماهرویی او

بوده است.

 

از این خبرها نیست.

 

دخترک اگر سوسکی هم می بود،

از

آنالیز و سنتز خویشتن

غرق لذت می شد.

 

راز لذت

 در

 کار

 است.

 

ما

همیشه

با

دیالک تیک ریاضت و لذت

سر و کار داریم.

 

ریاضت

به 

عنوان یک مفهوم فلسفی

و

نه

ریاضت تهوع انگیز مرتاضان هندی و غیره:

با

کله در خاکستر فرو رفتن

 

کار و رنج و تلاش و تقلا و مشقت و زحمت

فرم های متنوع بسط مفهوم فلسفی ریاضت 

اند.

 


 

دیالک تیک ریاضت و لذت

را

مدیون مارکس هستیم.

 

البته

سعدی

 صدها سال قبل از تولد مارکس

دیالک تیک ریاضت و لذت

را

به

شکل دیالک تیک رنج و گنج بسط داده است.

 

نابرده رنج، گنج میسر نمی شود.

 

سطر سطر آثار سعدی و بیت بیت اشعار او

سرشته به دیالک تیک

است.

 

در هر صورت دلیل رضایت و لذت دخترک

خودشناسی

است

و

شناخت

فرمی از ریاضت

است.

 

شناخت

کار فکری عرقریز عصب سوزی

است

و

نهایتا

منبع لذت اصیل

 است.

 

یکی

 از 

مهمترین دلایل عشق مادر و پدر به فرزند

فرزندشناسی

است.

 

کسب و کار مولد

بررسی مداوم، مادام العمر و عمیق و دقیق مولود

است.

 

۵

جلوی آینه قدی ایستاده بودم 

و 

از

نگاه کردن به خود

 لذت می بردم.

 

دخترک

بیشک

نمی داند

که

چرا

از

تماشای خود

لذت می برد.

 

خیال می کند که به خاطر ماهرویی است

و

یا

به

دلیل فرم چشم و ابرو و رو و مو و قد و قامت و پیراهن و دامن و غیره

است.

 

ولی

بی اعتنا بدان

اعلام جسارت آمیز لذت از تماشای خود

توسط ضعیفه ای»

ستایش انگیز

است.

 

در همین جمله آغازین قصه

کاراکتر دخترک

تبیین می یابد.

 

آثار هنری

مثلا

قصه

 در

 این مورد

مصرفکننده

را

به

ویژه

با

کاراکترهای قصه 

آشنا می سازد

و

تحت تأثیر مثبت و مخرب قرار می دهد.

 

چرا و به چه دلیل؟

 

ادامه دارد.

 



میراث

مهدی اخوان ثالث

(۱۳۰۷ ـ ۱۳۶۹)

پدر او 

که 

علی 

نام داشت

یکی از سه برادری بود 

که

 از

 فهرج در استان یزد 

به 

مشهد 

کوچ کرده بود 

و 

از این رو

 آنان

 نام خانوادگی شان 

را

 اخوان ثالث

  به

 معنی برادران سه‌گانه

 گذاشته بودند.

ویکی پیدیا

 

ویرایش و تحلیل

از

ربابه نون

 

 

۱

پوستینی کهنه دارم من،

یادگاری ژنده پیر از روزگارانی غبارآلود.

 

سالخوردی جاودان مانند.

مانده میراث از نیاکانم مرا، 

این روزگارآلود.

 

معنی تحت اللفظی:

پالتوی کهنه ای دارم

که

یادگار پاره ـ پوره ای از روزگاران فرو رفته در غبار است.

پالتوی کهنه ای

است

که

فناناپذیر واره

است

و

از

نیاکانم

به

میراث مانده است.

 

۲

پوستینی کهنه دارم من،

یادگاری ژنده پیر از روزگارانی غبارآلود.

 

سالخوردی جاودان مانند.

مانده میراث از نیاکانم مرا، 

این روزگارآلود.

 

منظور اخوان از پوستین کهنه

میهن

است.

 

میهن اخوان

واقعا

هم

تاریخ غرقه در غباری دارد.

 

میهن اخوان

تمدن بزرگی در پهنه زمین بوده است

و

به

اخوان

از

نیاکانش

به

میراث مانده است.

 

خوش

به

حالش.

 

۳

 جز پدرم آیا کسی را می شناسم من،

کز نیاکانم سخن گفتم؟

 

معنی تحت اللفظی:

مگر من غیر از پدرم کسی را می شناسم

که

از

نیاکان خود

دم می زنم؟

 

این خودپرسی اخوان

در

بهترین حالت

ابلهانه

است.

 

نماینده هر نسلی

فقط و فقط

آخرین نمایندگان نسل قبلی

را

مادر و پدر خود

را

و 

احیانا

مادر بزرگ و پدر بزرگ خود

را

تجربه می کنند.

 

۴

نزد آن قومی که ذرّات شرف در خانه خون شان

کرده جا را بهر هر چیز دگر، حتی برای آدمیّت، تنگ،

خنده دارد از نیاکانی سخن گفتن، 

که

 من گفتم.

جز پدرم

 آری

من نیای دیگری نشناختم 

هرگز.

 

نیز او چون من سخن می گفت.

همچنین دنبال کن تا آن پدر جدّم،

کاندر اخم جنگلی، خمیازه ی کوهی

روز و شب می گشت، یا می خفت.

 

معنی تحت اللفظی:

خنده دار است

از

نیاکانی

دم زدن

که

ذره ذره خون شان

از

جنس شرف 

بوده

است

و

شرف شان

از

فرط غلظت و کثرت

حتی

 اندکجایی برای آدمیت (هومانیته) باقی نگذاشته بوده است.

 

من

غیر از پدرم

نیای دیگری

را

تجربه نکرده ام و نشناخته ام.

پدرم و جدم و پدرجدم 

که

در

اخم جنگلی و خمیازه کوهی

زندگی می کرد،

هم 

بسان من بوده اند.

 

این مزخرفات 

را 

فقط 

می توان

 به

 صورت شعر 

و 

یا 

با

اندکی تخفیف

به 

صورت نثر شعرگونه

سر هم بندی کرد.

 

چون

شعر در طویله ایران در طول زمان

نسبت به هر نوعی از انتقاد

رویین تن

شده است.

 

شعرا

به

هر علت و دلیلی 

نه

فقط

از

هر تعلق»

بلکه 

از

هر پاسخگویی و احساس مسئولیت و منطق و برهان و شرم و حیا

آزاد»

 اند.

 

اگر اخوان این مزخرفات را به صورت نثر می نوشت

به 

خمپاره پرخاش

بسته می شد.

 

در هر صورت

کسی 

که

از

نیاکان ایدئال ماورای بشری اش

کمترین خبری نداشته،

مدعی

شرفمندی مطلق خون آنان

 شده است.

 

ادعای جریان این خون مطلقا متشکل از شرف در رگ نیاکان خویش

اما

به

چه معنی است؟

 

آیا

ما

با

اخوان توده ای

سر و کار داریم

و

یا

با

اخوان المسلمین؟

 

 

بالاخره

این

اخوان

روزی روزگاری

توده ای 

بوده است

و

یا

از

همان ایام

نیچه ای 

بوده است؟

 

یادمان نرود

که

مفهوم زیستن در اخم جنگلی و خمیازه کوهی

فوق العاده زیبا ست.

 

ایکاش 

نقاش بودیم 

و 

چنین تصوری 

را

می توانستیم تصویر کنیم.

 

ادامه دارد.

 


 

فریدون توللی

(۱۲۹۸ – ۱۳۶۴)

شاعر، باستان شناس، مترجم، نویسنده، ادیب و طنزپرداز

 

ویرایش و تحلیل

از

ربابه نون

 

 

مُل

هدف این قطعه، 

پرده گیری از کار پارسا نمایانِ سالوس است 

که 

به 

قولِ خواجه شیراز 

چون به خلوت می روند، آن کار دیگر می کنند»!

 

فریدون توللی

در

 این پیشگفتار

به

اختصار، 

محتوای قطعه خود

را 

پیشاپیش

توضیح می دهد.

 

ما 

قبل از تحلیل قطعه فریدون توللی

به

تحلیل همین پیشگفتار او

خطر می کنیم:

 

۱

هدف این قطعه، 

پرده گیری از کار پارسا نمایانِ سالوس است 

که 

به 

قولِ خواجه شیراز 

چون به خلوت می روند، آن کار دیگر می کنند»!

 

  برای تأمل بر روی این پیشگفتار،

بهترین راه،

تأمل بر روی مفاهیم (کلمات، واژه های) این حکم (جمله) او ست.

 

بدین طریق

ضمنا

تمرین و تعلم و تعلیم تفکر مفهومی

صورت می گیرد:

 

۲

 

هدف این قطعه، 

 

هدف

یک مفهوم فلسفی است.

 

هر کس برای رسیدن به هدف، محتاج وسیله درخور

است.

 

یعنی

هدف

در

دیالک تیک فرد ـ وسیله ـ هدف

قرار دارد.

 

توللی 

پرورش یافته در مکتب سعدی 

است

و

بسان سعدی

دیالک تیکی 

می اندیشد:

 

توللی

در 

این مفهوم

دیالک تیک فرد ـ وسیله ـ هدف

را

به

شکل دیالک تیک فریدون ـ قطعه ـ هدف بسط می دهد.

 

یعنی

این قطعه تحت عنوان مل

وسیله ای

برای رسیدن به هدفی

است.

 

هدف توللی

چیست؟

 

۳

هدف این قطعه، 

پرده گیری از کار پارسا نمایانِ سالوس است

 

هدف شاعر توده و حزب توده

از

تحریر این قطعه تحت عنوان مل

افشای ت

است.

 

 

توللی

اما

برخورد تمایزمندی به ت دارد.

 

این برخورد شاعر توده و حزب توده به ت،

ماهیتا

همان برخورد دهخدا به اسلام است.

 

قشر ت 

در

قاموس شاعر توده و حزب توده

دیالک تیکی از پارسا و پارسانما

و

دیالک تیکی از صادق و سالوس

است.

 

این برخورد دهخدا و توللی به اسلام و ت

ستایش انگیز و ضمنا حیرت انگیز است.

 

چون

برخورد علمی به اقشار اجتماعی

باید هم به همین طرز و طریق باشد.

 

اقشار اجتماعی

مثلا

روشنفکران

طیفی

را

تشکیل می دهند.

 

طیفی

که

بیانگر تعلقات طبقاتی متفاوت و حتی متضاد

است.

 

۴

هدف این قطعه، 

پرده گیری از کار پارسا نمایانِ سالوس است 

که 

به 

قولِ خواجه شیراز 

چون به خلوت می روند، آن کار دیگر می کنند»!

 

 

 سرمشق توللی

در

افشاگری ت پارسانما و سالوس

خواجه شیراز

است:

 

واعظان 
کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنند

چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند

مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس:

توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می‌کنند؟»

گوییا باور نمی‌دارند روز داوری

کاین همه قلب و دغل در کار داور می‌کنند

یا رب این نودولتان را با خر خودشان نشان

کاین همه ناز از غلام ترک و استر می‌کنند

ای گدای خانقه
 بر جه 
که
 در 
دیر مغان

می‌دهند آبی که دلها را توانگر می‌کنند

حسن بی‌پایان او 
چندان
 که 
عاشق می‌کشد

زمره دیگر
 به 
عشق 
از
 غیب
 سر
 بر می‌کنند

بر در میخانه عشق 
ای ملک
 تسبیح
 گوی

کاندر آن جا طینت آدم مخمر می‌کنند

صبحدم از عرش می‌آمد خروشی 
عقل گفت:

قدسیان گویی که شعر حافظ از بر می‌کنند.»

 

پایان

ادامه دارد.


 

شین میم شین

 

نه اندیشه مادرزاد وجود دارد

و

نه اندیشیدن مادرزادی.

اندیشیدن

را

باید مثل هرعلم،

در روندی دشوار فراگرفت.

 

شیخ سعدی

(۱۱۸۴ ـ ۱۲۸۳ و یا ۱۲۹۱)

(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص ۱۵ ـ ۲۲)

 

حکایت سوم

 

 

۱

طمع بند و دفتر ز حکمت بشوی 

طمع بگسل و هر چه دانی بگو.

 

معنی تحت اللفظی:

سعدی

یا

طمع بورز

 و

فاتحه ای

بر

حکمت

(فلسفه، خرد کل اندیش)

بخوان

و

یا

ترک طمع کن

و

حقیقت

را

بگو.

 

سعدی

در این بیت شعر

اولا

دیالک تیک طمع بستن و طمع گسستن

را

توسعه می دهد

ثانیا

دیالک تیک طمع بستن و دست از حکمت شستن

را

ثالثا

دیالک تیک طمع گسستن و حقیقت گفتن

را.

 

۲

طمع بند و دفتر ز حکمت بشوی 

طمع بگسل و هر چه دانی بگو.

 

این بیت شعر سعدی

فی نفسه

لبریز از اندیشه است:

 

این بدان معنی است

که

سودجویی

با

حقیقت گویی

در

تضاد

است.

 

به

زبان ی

اوپورتونیسم

(تابع باد بودن)

مانع کل اندیشی می شود

و

پیش شرط حراست از حقیقت

قطع طمع

و

صرفنظر از سود

است.

 

سعدی

در

این بیت

عینا و عملا

بر

ضد پراگماتیسم

موضع می گیرد.

 

در

قاموس پراگماتیسم (مکتب اصالت سود)

حقیقت

فقط وفقط

چیزی

است

که

سودمند

باشد،

حتی

اگر خرافه باشد.

 

۳

طمع بند و دفتر ز حکمت بشوی 

طمع بگسل و هر چه دانی بگو.

 

 سعدی

در این بیت شعر،

ضمنا

خود را در چنگ دیالک تیک قناعت و آز می بیند:

یا

باید آزمندی پیشه کند و دفتر از حکمت بشوید

و

یا

باید قناعت پیشه کند، طمع و آز بر کنار نهد

و

 هر چه می داند بگوید.

 

این رجز ایدئولوگ سرسپرده طبقه حاکمه، برای خر کردن توده است.

این شیوه دیگری از تلاش برای حفظ و تحکیم نظام اجتماعی پوسیده فئودالی است.

 

سعدی

چنان وانمود می کند

که

انگار

مدافع سرسخت حقیقت عینی

است.

 

واقعیت

اما

این است

که

سعدی

با

تیر واحدی

در

آن واحد

دو نشان متفاوت می زند

که

هر دو به نفع سیستم اجتماعی حاکم (فئودالیسم)

است:

سعدی

هم

به

عالی ترین ارباب فئودال (سلطان)

رهنمود ی

می دهد

و

هم

خود

را

به

عنوان مدافع رشوه نگیر حقیقت عینی

به

توده خواننده و شنونده آثارش

قالب

می کند.

 

ادامه دارد.


 

 

 

 

 

  علی‌اکبر دهخدا

 

(۱۲۵۷ ـ ۱۳۳۴)

 

محل زندگی تهران، چهارمحال و بختیاری، وین، سوییس، استانبول

آثار

 لغت‌نامه دهخدا

امثال و حکم

 

تحلیلی

از

ربابه نون

 


 

وطن پرستی

هنوزم 

(هنوز، مرا)

زخردی به خاطر در است
كه در لانه ماكیان برده دست 


به 

منقارم 

(با منقار، مرا)

آن سان 

به

 سختی

 گزید
كه اشكم ، چو خون از رگ، 

آن

 دم 

جهید.


پدر

خنده بر گریه ام زد كه هان:
وطنداری آموز از ماكیان.» 

 

معنی تحت اللفظی:

در ایام کودکی

دست در لانه اردک ها کردم و اردک دستم را منقار زد.

آن سان که اشکم درآمد.

پدرم

به

خنده

گفت:

وطن پرستی

را

باید

از اردک ها فراگرفت.

 

دهخدا

بار دیگر

الگو و سرمشقی 

از

طبیعت اول

برای انسان ها 

به 

مثابه طبیعت دوم و طبیعت توسعه یافته تر و متعالی تر

تعیین می کند.

 

این طرز تفکر و طرز استدلال و اثبات روشنگری مشروطه

به

چه معنی است؟

 

۱

پدر

خنده بر گریه ام زد كه هان:
وطنداری آموز از ماكیان.»

 

 این 

اولا

بدان معنی است

که

انسان

قبل از همه

موجودی طبیعی

است

و

تا

 ابد 

هم 

طبیعی 

خواهد ماند.

 

انسان

طبیعت اجتماعی شده  (سوسیالیزه شده)

است.

انسان

موجودی نیمه طبیعی ـ نیمه اجتماعی

است.

 

انسان

هر چه دارد

در

تحلیل نهایی

از

طبیعت اول

دارد.

 

جمادات و نباتات و جانوران

آموزگاران نیاکان ما 

بوده اند.

 

۲

پدر

خنده بر گریه ام زد كه هان:
وطنداری آموز از ماكیان.»

 

دهخدا

احتمالا

نمی داند که چرا از ماکیان برای اعضای جامعه سرمشق عرضه می دارد.

 

دست خودش هم نیست.

آثار هنری

عمدتا

خودپو

هستند

و

نه

آگاهانه.

 

نیاکان ما هم همیشه چشم به طبیعت داشته اند و از طبیعت آموخته اند.

 

اگر

غاری نبود،

اگر لانه و آشیانه ای نبود،

خانه ای

هم

تشکیل نمی شد.

 

اگر

پاره سنگ تیز نبود،

کاردی 

هم

تشکیل نمی شد.

 

اگر

نباتات دارویی 

نبودند،

داروسازی و پزشکی هم جامه عمل نمی پوشید.

 

اگر پشه نبود،

هلیکوپتر

هم

نمی بود.

 

 اگر 

پرنده نبود،

فکر پرواز 

هم

به 

خاطر آدمی 

خطور نمی کرد.

 

۳

پدر

خنده بر گریه ام زد كه هان:
وطنداری آموز از ماكیان.»

 

دلیل دیگر این کردوکار دهخدا

ناتورالیسم (طبیعت گرایی) ناتورال (طبیعی) او ست.

 

هومانیسم (انسان گرایی) و سوسیالیسم (جامعه گرایی) 

به

طور عینی، طبیعی و خود به خودی 

با

ناتورالیسم

توأم

است.

 

عکس اینهم صادق است:

انسان ستیزی و جامعه ستیزی

(فاشیسم و فوندامنتالیسم)

با

طبیعت ستیزی

توأم

است.

 

۴

دلیل دیگر دهخدا و در این شعر، پدر دهخدا

شاید

علاقه عظیم کودکان به موجودات طبیعی

باشد.

 

این علاقه کودکان به موجودات طبیعی

متقابل

است.

 

یعنی

موجودات طبیعی

نیز

کودکان

را

به

طرز دیگری

استنباط و ادراک می کنند.

 

شاید 

به

همین دلیل

پدر دهخدا

از

ماکیان

سرمشق 

عرضه می دارد.

 

شناخت جهان کودکان

خود

هنر بزرگی

 است.

 

کودکان

چیزهایی 

را

می بینند و می توانند ببینند که بزرگان از دیدن شان عاجزند.

 

کودکان

به

همین دلیل

چیزهایی راجع به موجودات متنوع طبیعی می دانند که بزرگسالان نمی دانند.

 

به

همین دلیل

ادبیات کودکان

خود

عالمی

دارد.

 

۵


پدر

خنده بر گریه ام زد كه هان:
وطنداری آموز از ماكیان.» 

 

سؤال

برای ما از دیرباز این است

که

وطن

چیست،

وطن پرستی

به

چه معنی 

و

به

چه

دلیل است؟

 

ادامه دارد.

 


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

محیط مدرسه بیمه های بازرگانی